دیشب چند دقیقه با بابا Video Call داشتیم. با اینکه ماسک نصف صورتش رو پوشونده بود، خستگی از همه جاش میبارید. خیلی پیش نمیومد بابا رو اینقدر خسته ببینی اما این چند روز داشتن فشارشون رو بیشتر می کردن و بابا هم قرار نبود روز به روز جوون تر بشه. گفت: "اینقدر دست هامون رو شستیم، خشک شدن. خیلی شلوغه. امروز دوتا مورد به احتمال قوی کرونایی داشتیم و یک راست فرستادیمشون تا تست بدن." نگرانش بودم، خیلی. مامان هم فکر می کرد اگر داد بزنه، صدا بیشتر میرسه اما در واقع مشکل از کندی اینترنت بابا بود. اصرار می کرد که "بسه دیگه بیا خونه." و من فکر کردم تازه اولشه، اوضاع از این بدتر بشه، چی میشه؟ بهم گفت: "مامانت گفته سرفه می کنی." گفتم: "چیزی نیست، همون حالتای آلرژی رو دارم." "فلان دارو می خوری؟" در حالی که سعی می کردم از کادر خارج شم، گفتم" "نه. " بعد هم سرسری اضافه کردم که از فردا می خورم. یه کم که گذشت، قطع کرد. احتمالا مریض بعدی اومده بود. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فان کده | سرگرمی | جوک | طنز | اس ام اس Cindy پخش لوازم خودرو Matthew سایت ازدواج جوانان و مطالب همسرگزینی واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE) دانستنی های جک برقی پارکینگی Florette فایز دشتی امام رضا (علیه السلام)